دلتنگی شده مثل طنابی که دور گردنم پیچیده شده و ...

ساخت وبلاگ

از چند تا دلتنگی میخوام واستون بگم :

خب اولیش واسه حال و هوای پارسال این موقع ست ، جالبه پارسال این موقع ها به قدری حالم بد بود

که فکر نمیکردم هیچ وقت دلم واسش تنگ بشه ... ولی الان شده ! دلم واسه حال پارسال این موقع ،

حال و هوای شروع کلاس زبان تو اموزشگاه جدید ،بچه های اون ترم کلاسمون (غیر اون حمید ک گفتم

خیلی رو مخم بود و ازش بدم میامد و میاد هنوز ) ، مرکز و عمو جیمز ! البته 20 به بعد فروردین بود که

فعالیتمون تو مرکز شروع شد ، اول کنار عمو جیمز بودیم و تو خرداد بود که بهم در مورد بیماریش گفت...

بعد بابت درمان هاش رفت تهران و ما بعد از 2 ماه بلاتکلیفی کارمون رو زیر نظر ا.د ادامه دادیم و بقیه

ی ماجرا رو هم ک میدونید ...


دلم واسه اینجا نوشتن هم تنگ شده بود ، دلیل ننوشتنم ضیق وقت و اینا نبوده واقعا ، دلیلش دل و

دماغ نداشتن بود ... بی حوصله و کرخت بودم ... حالا میخوام از شهر خواهر بنویسم تا خود امروز

و بابت اینکه میدونم اینا واسه شما جذاب نیست و صرفا ثبت خاطره و گزارش نویسیه تو ادامه مطلب

مینویسم

ادامه مطلب
فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:26