ساختمون جدید کارگاه شعر :)

ساخت وبلاگ

بعد از نمایشگاه کتاب :

کتابی که مستر شین بهم هدیه داده رو میخونم ، کتاب پر از متن ها و شعر های عاشقانه ست ، متن

های کتاب تماما با عبارت : محبوب من ، شروع میشن ، دائما در تلاشم که تصور کنم مستر این کتابو

بدون پیش زمینه خریده و از محتواش بی اطلاع بوده ...


دیروز رفتم کارگاه شعر ، همراه یکی از همکلاسهای دانشگاهم، یه دختر معمولی که من رابطه ی

خیلی معمولی باهاش دارم ، چیز زیادی ازش نمیدونم و اونم همینطور، اینم اضافه کنم که محل

برگزاری جلسات کارگاه شعر عوض شده ، مدیریت ساختمون قبلی عوض شده بود و راضی به برگزاری

جلسات تو اونجا نبود ، به خاطر طرز فکرش که حس میکنه " آدم ها یک مشت آلت تناسلی سرگردان

که ممکنه در هم فرو برند ! " خب سرگروه هم منتش رو نکشید و سعی در توجیهش نداشت و محل

برگزاری رو عوض کرد ! جای جدید به خونه مون دور تر شده و زیبایی فضای قبلی رو نداره ولی مهم

نیست ، مهم آدم هاییه که حدود یک سال و نیم که از آشنا شدن من باهاشون میگذره و من اگه 1

هفته نبینمشون دلم واسشون تنگ میشه ! داشتم میگفتم دختر همکلاسم رو با این جمع آشنا کردم

و خوشش اومد و میخواد هفته های آینده هم بیاد ، دیروز وقتی اومدم خونه فکر کردم اون موقع ها که

مستر کاف رو دوست داشتم دلم نمیخواست هیییییییچ دختری به اون جمع اضافه بشه حس میکردم

هر دختر دیگه ای تو نظر مستر کاف از من بهتره ! و وجود این جلسات رو از هر نوع دوست و همکلاسی

قایم میکردم ! اما الان ، تمام جمع کارگاه واسم عین دوستن، دوست های فرهیخته ای که فرای

جنسیتشون واسم محترم و عزیز هستن ! و در تلاشم که به هر آدمی میرسم که حس میکنم علاقه

مند ادبیات عه با این جلسه آشناش کنم !

یه خلاصه هم از جلسه بگم : سرگروه بود ، میم بود ، ع بود ، خواهر های مستر کاف بودن ولی خودش

نبود ، دختر مو بلوند بود ، اون آقاهه که خیلی جامعه شناسی و تاریخ میدونه هم بود ! همین آقاهه

پیرو متنی که خوندیم کلی واسمون از تاریخ و انقلاب های فرانسه گفت و از تغییر سبک های ادبیاتش

همزمان با جنگ و بعد جنگ هم گفت ، این آقاهه که حرف میزنه آدم دلش میخواد سراپا گوش بشه و

تک تک کلمات و اطلاعاتی که میده رو حفظ کنه ! وقتی جلسه تموم شد با اعضای جلسه رفتیم طبقه

ی زیر زمین که اتاق های اونجا هم ببینیم که هر کدوم مناسب تره رو اجاره کنن ، داشتم از پله ها 

پایین میرفتم که میم گفت انگار میخواییم خونه ببینیم :))) بعد بین اتاق ها میچرخید و میگفت اینم کمد

دیواریشه، اینجا حموم و دستشویی عه و دلقک وار نگاه میکرد و میخندید :))) من گفتم نه زیر زمین

خوب نیس ممکنه سوسک داشته باشه همون همکف بهتره ، نورش هم بیشتره ، میم دلقک وار تر از

قبل گفت نگران نباش سوسک هاش صورتیه :/  :)))


ی چیزای دیگه ای میخواستم بگم ، اتفاق های حد فاصل پست های کافه ف و نمایشگاه کتاب که

چون روزه منو برده ! ی وقت دیگه میگم واستون


طاعاتتون قبول :)


فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:26