من یه تیکه آشغالم ...

ساخت وبلاگ

چرا وقتی اون مردِ ۳۵ ساله ای که زن و یه پسر ۵ ساله داره بهم ابراز علاقه میکنه بهش 

میخندم و اجازه میدم ادامه بده؟ چرا گاهی تو تفکراتم میاد و نقش میبنده و با خودم 

تصور میکنم که رابطه با یه مرد زن و بچه دار چه طور میتونه باشه؟ 

چرا وقتی بهم میگه که دوستم داره نمیزنم تو دهنش که دندونهاش خورد بشه و به جاش 

میخندم ؟ من از کی اینقدر لجن شدم؟ من از کی اینقدر آشغال شدم؟ حالم از خودم به هم میخوره ...

من هیچ وقت پرفکت نبودم نه تو درس، نه تو کار، نه زیبایی و اندام و اخلاق و هیچییی

هیچ وقت بهترین نبودم

هیج وقت رو قله نبودم

هیچ وقت آدم خاص زندگی یه نفر نبودم

هیچ وقت ابراز علاقه ای که واااااقعا حس کنم داره از قلب طرف میاد که به قلبم بشینه تجربه نکردم

هیچ وقت تنها گزینه کسی نبودم

من هنوز یه عشقی که شیرینش تا اخر عمرم تو ذهنم بمونه رو تحربه نکردم

من هنوز نتونستم همه ی عشق و علاقه م رو به یه نفر بدم و با همه ی قلبم ازش عشق بگیرم

با من هیچ وقت خوش نمیگذره

من نمیتونم یه آدم کول و باحال باشم

نمیتونم کاری کنم که طرفم‌ بخنده و کیف کنه

نمیتونم پایه ی مسخره بازیهاش باشم

نمیتونم به کسی حس ارامش بدم

من به هیچ دردی نمیخورم

و حالم به شدت از خودم به هم میخوره

و حالم با شدت خیلی بیشتری بده...

فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 6:25