pms لعنتی

ساخت وبلاگ

اگه دقیقا تو همین روزها برم پیش دکتر جدید و دقیق دقیق براش افکار تو ذهنم رو بگم ارجاعم میده

به یه روانپزشک اونم سریعا دستور بستری مینویسه، بعد موقعی که وارد بخش بشم و پرستار ها

رفتار های عجیب و غریب تری ازم ببینن احتمالا زنگ بزنن رزیدنت کشیک و اونم بیاد دستور مهار و

آمپول هالوپریدول بایپریدین بنویسه  و منم که به هدفم رسیدم اجازه میدم درست به تخت با بندهای

چرمی مهارم کنن و بعد از تزریق دارو یه خواب عمیییییق میرم بعد خواهش و تمنا میکنم که تو اتاق

انفرادی نگهم دارن...

 

 

خدایا یادته بهت گفتم اگه فلان چیزو بهم ندی هیچ وقت حالم خوب نمیشه ؟

ندادی ! و بعد از اون اتفاق دیگه هیچ وقت حالم خوب نبود ،هیچ وقت ، هربار اومدم سر خودمو با چیزی

گرم کنم نشد که نشد ، حواست هست ؟

یادته گفتم اشکال نداره مهم نیس سعی میکنم یادم بره ، فلان چیزو بهم بده دیگه هیچی ازت

نمیخوام ، بازم ندادی ! یادته چقدر التماس کردم و اشک ریختم و گفتم خدا لطفا لطفا لطفا اینو بده بهم

ندادی... گذشت ... من باز اشک ریختم ، گریه کردم ، گشتم گشتم گشتم تا چیزی پیدا کنم که حالم

باهاش خوب بشه ... رسیدم به ا.د ، گفتم هرچی ندادی مهم نیس ، هرچی هم از این به بعد ندی

مهم نیس ، تنها ا.د رو ازت میخوام ، یادت میاد ؟ ندادی ! جالبه نه ! اینقدر ا.د رو به من ندادی که 2 ماه

پیش دیدم رفت ... کجا ؟ اون سر دنیا ، فلوریدا !

الان حالم بده ... چی ازت بخوام ؟ چی ازت بخوام که بهم بدی ؟

فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 21 خرداد 1399 ساعت: 2:47