بالاخره هنرم به کار آمد !

ساخت وبلاگ

خب با امکاناتی از جمله چراغ مطالعه ، چند تکه نمد ، کاغذ رنگی و چادر مشکی و دوربین حرفه ای

عکسهای خفنی از نیما گرفتم که بیا و ببین!

یکیشو ادیت کردم و تو سایر 20×30 ظاهر کردیم واسه خونه خودمون و خودشون و مامان بزرگ اونوری

و به مامانش قول دادم که بقیه رو بعد کنکور ادیت میکنم

ولی خوشم اومد از خورم ها ! خیلی عکسش باحال شده واقعا انگار بردیمش آتلیه !

 

 

دیگه این روزها کارم این شده که نیما رو مهار کنم و شعر و آواز بخونم و بخندونمش تا مامانش با

قطره چکون چند سی سی دارو بریزه تو حلقش!  خیلی بد دارو میخوره ! موقع دارو خوردن خیییلییی

اذیت میکنه وقتی دیگه کاری از دستش برنمیاد لبهاشو محکم رو هم فشااااار میده که اون موقع سعی

میکنم بخندونمش تا دهنشو باز کنه و مامانشم طی یک عملیات ضربتی دارو رو میریزه تو دهنش !

 

موقع غذا خوردن هم باید یه قاشق و یه پیاله اضافی بدیم دست نیما تا با اونا سرگرم بشه و تا

حواسش نیس تند تند غذا بذاریم دهنش :/

چند روز پیش واسش سرلاک آماده کردم نخورد ، بعد مامانش دیگه خیلی عصبانی شده بود با

عصبانیت گفت از بس بی کلاسی نیما این که سرلاک عه نمیخوری حالا اگه آب کله پاچه بود میخوردی

تقریبا هم اینجوریه ! مثلا آب هویج نمیخوره ولی آب هندوانه میخوره ! یا سرلاک نمیخوره ولی آبگوشت

با اشتهاااااا میخوره ....خلاصه ک پسر بی کلاسی داریم ما :)))))

 

خلاصه ک بساطی داریم با این نیما :)   بگم تو این مدت ک نیما خونه مون بوده بیشتر از روزی

3_4 ساعت درس نخوندم باور میکنید ؟ :/

 

 

 

ی چیزی میخواستم بنویسم در مورد رومینا و یه کیس که نزدیک بوده اتفاقی شبیه رومینا براش بیفته

ولی خیلی مناسبتی با این پست نداشت ، میذارمش واسه پست بعدی ، اگه دوست دارید میتونید

منتظر باشید !

 

 

فردا 25 شهریور...
ما را در سایت فردا 25 شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nursesevil4 بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 21 خرداد 1399 ساعت: 2:47