میخوام از انتظار بنویسم از اینکه وقتی منتظری انگار تک تک سلول های بدنت منتظرن حس میکنی قلبت تند تر میزنه و تمرکز نداری حس میکنی باید از کاری که در حال انجامشی دست بکشی و به انتظار کشیدن ادامه بدی، بعد فکر میکنی این حجم از فکر و خیال و ضربان قلب بالا ممکنه کار دستت بده بهتره برگردی سر کارت که حداقل کمتر درگیر فکر و خیال باشی بعد میبینی تمرکز کافی نداری و دائم تو اینطوری دور باطل میزنی ... میخوام از دلتنگی بنویسم واستون از اینکه وقتی حس میکنی دلتنگ شدی ، حس میکنی روح و روانت داره خودشو پاره میکنه که به منبع دلتنگی برسه ولی خب ، نمیشه ... متاسفانه گیر کرده تو کالبد و جسمِ تو و بی قراریش جسمت رو بی قرار تر میکنه ، مثلا بی خواب میشی، بی اشتها میشی یا به قول معروف از خواب و خوراک می افتی (اینجوری نمیشه بذار برم مشهد بذار برسم صحن انقلاب بعد از اینکه اشکام اجازه ی دیدن گنبد رو دادن، اون موقع همه حرفهامو به امام رضا میزنم) بخوانید, ...ادامه مطلب
خب کلی ناراحت شدم که کلاس زبان فردام هم کنسل شد ولی شد دیگه ... دیشب با استادم تو تلگرام حرف زدم و خواستم که کلاسو کنسل نکنه ولی خب واسم کلی دلیل و برهان آورد و کنسل کرد ... اینجوری شد که ما قرار بود امروز عصر برگردیم شهرمون ، حالا به جاش فردا عصر برمیگردیم براتون بگم از شهر خواهر و جاهایی که رفتیم : +دوشنبه عصر رفتیم یکی از پارک های معروف شهرشون ، فضای ز, ...ادامه مطلب